شعری زیبا از حامد همایون پور
بگو که مست کدامین شراب ناب شدی
که بیملاحظه روی سرم خراب شدی
تو از میان تمام زنان روی زمین
برای کشتن این مرد، انتخاب شدی...
مرا صدا کن... روح نفس کشیدن را
به این جنازهی در حال انجماد بیار
مرا در این شب ناآشنا رها کردی
مرا به باد سپردی... مرا به یاد بیار
از این سکوت... از این انجماد، میترسم
به من کمی از گرمای دستهات بده
مرا دوباره صدا کن... مرا به یاد بیار
از این دقایق زخمی مرا نجات بده...
مرا رها کن از این خانهی طلسم شده
مرا از این تلهی خون گرفته بیرون کن
مرا رها کن از این رنجهای تکراری
مرا از این شب طاعون گرفته بیرون کن
مرا در این قفس خاکخورده جا مگذار
بیا! به آدم بیخانه قول سیب نده
از آفتاب نگو... از بهشت حرف نزن
تو را فریب ندادم، مرا فریب نده...
کبوترانم را دانهدانه پر دادم
به نامه از غم نادیدنت خبر دادم
هزار مرتبه گفتم که دوستت دارم
هزار مرتبه این جمله را هدر دادم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❏ #حامد_ابراهیم_پور