شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ب.ظ

شعر از حسین پناهی

 

در شهرم.
شهر پر است از سربازهای مسلح
که به فاصله ی ده متری
دو به دو و گاهی سه به سه
در گوشه و کنارها ایستاده اند
سیناهای سر تراشیده
که عشق به ویسواوا را
به چکمه و لباسهای خال خالی ببری
معامله کرده اند

دو روز از اتمام #انتخابات، گذشته است
مردم به جبر همیشگی تاریخ
به ضمیر تبدیل می شوند
و ضمیرها
با همه ی خوبی ها و بدی هاشان
خود را
در هزارتوی مصلحت، مستتر می کنند

ماهی های هراسان از انفجار دینامیت تبلیغات!
دور می زند کوسه وحشت
در لایه ی بالای آب ها
و ماهی ها هستند و نیستند
 
احساس می کنم به سردخانه ای
برای شناسایی جسدی می روم
 
ما بیشتر عمرمان را ترسیده ایم
" ما می ترسیم پس هستیم"
ما بی هیچ جرم و گناهی می ترسیم
خوبیم و می ترسیم
خوبترینیم و می ترسیم

دمکراسی مثل پیتزا
به معده ی ما ناسازگار است
هیچ حرمتی ندارد آدمی

سبد بیاور و خورشید را به زیر سبد پنهان کن
کجای شهرم؟
کجای تاریخ؟
کجای زمان؟

...
#حسین_پناهی
📖 #نامه_هایی_به_آنا٢

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۰
سالار سالاری
يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ

شعر از سینا بهمنش

 

 

تا کارد به استخوان برسد
باید از گوشت گذشته باشد
باید از عصب
از عصب
از پوست گذشته باشد
باید از هوا گذشته باشد
باید میدان شهر را شکافته باشد
باید از تمام بایدها
از نگاه پدر گذشته باشد
باید از کتاب
از واژه گذشته باشد
از پرده ى سینما
از پهلوى شکافته
سوار بر موتور
از زیر چنارهاى پهلوى
گذشته باشد
باید از پوست کندن خیار
از کنار کاسه ى ماست گذشته باشد
به جیب رفته باشد
کارد
براى اینکه به استخوان برسد
باید به استخوان رسیده باشد
باید
از استخوان
گذشته باشد  
                                     
#سینا_بهمنش

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۶
سالار سالاری
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ

شعر از محمد تقی قشقایی

 

یک مشت گندم
که این همه معجزه می کند
و به خیابان های تهران می آورد
کبوتران چاهی را
یک مشت سنگ ریزه
که این همه معجزه می کند
و یکی یکی درو می کند
شیطان ها را !
و یک مشت خمیازه
که این همه معجزه می کند
که هیچ وقت به شوق نمی آید!
از باران
از درخت
و نمی هراسد
از تگرگ و کولاک
و نمی پرسد از خیابان و کوچه و همسایه
کودکم!
به زور هم نمی توانی
لبخندت را زندانی کنی !
لبخند
رد می شود
از همه سنگ ها و سیم ها و دیوارها...

#محمدتقی_قشقایی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۵
سالار سالاری
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۱ ب.ظ

تکه شعر از عباس صفاری

 

 

 

هیچ کس اینجا گم نمی شود...
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی

هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف

آنچه به جا می ماند
رد پایی است
و خاطره ای که هر از گاه پس می زند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

#عباس_صفاری

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۱
سالار سالاری