شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۲۳ ب.ظ

تکه شعر از سعدی

 

 

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

 

شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

 

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

 

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

 

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

 

عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را

 

عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را

 

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

 

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را

 

شاعر:#سعدی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۲۳
سالار سالاری
شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۲۰ ب.ظ

شعر از مهرداد اوستا

 

 

 

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

 

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

 

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

 

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

 

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

 

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

 

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

 

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

 

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

 

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 

شاعر:#مهرداد_اوستا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۲۰
سالار سالاری
سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۵ ب.ظ

شعری از محمد شریف

 

 

تو که راهی شدی نمی دانی، معنی بی قرار یعنی چه...

مثل یک ماهواره ی تنها، گم شدن در مدار یعنی چه...

 

حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم
غرق آرامشی نمی فهمی، لحظه ی انفجار یعنی چه...

 

می روی سمت یک فراموشی..، چمدانی گرفته دستت را
شاعری بی قرار می فهمد، سوتِ تلخِ قطار یعنی چه...

 

با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم
بی خیالی تو و نمی فهمی، شانه ی زیر بار یعنی چه...

 

دل من را زدی به دریاها، این دلی که ندیده دریا را
چشم دریایی ات به من فهماند، آبی بی گدار یعنی چه...

 

مدتی می شود پر از دردم، مثل یک سال پیش حال خودت
تو خودت هم که خوب می دانی، قرص، روزی سه بار یعنی چه...

 

آه! با میله های مواجی، چشم های تو در محاصره است
مژه هایت به من نشان دادند، آسمان در حصار یعنی چه...

 

شاعری خسته از غزل هایش، سمت باران دوباره راه افتاد
هیچ کس..هیچ کس نمی داند، پرسه در لاله زار یعنی چه...

 

با شنیدن نمی شود فهمید، حال و روزم چگونه می گذرد
تا نبینی مرا نمی فهمی، مرده ی بی مزار یعنی چه...

 

قم همیشه غریب و دلگیر است، باز هم شکر حق که "بانو" هست
تو که طهرانی و نمی فهمی، غربت یک دیار یعنی چه...

 

 #محمد_شریف
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۱۵
سالار سالاری
جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ب.ظ

غزل از مولانا

 


آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم
در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم

 

سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم
بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم

 

آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم
برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم

 

گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی
گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم

 

هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو
چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم

 

فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر
تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم

 

خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش
گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم

 

گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج
هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم

 

#غزل_مولانا
 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۷
سالار سالاری
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ب.ظ

احمد شاملو - ایران من

 

بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟
بر کدام مرده ی پنهان می گرید،
این ساز بی زمان؟
در کدام غار بر کدام تاریخ می موید،
این سیم و زه، این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!

زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع بلند نسیم
زاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردین ماهی و باد
چه می کند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب گور خانه به شهر اندر چه می کند،
زیر دریچه های بی گناهی؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!

 

✍️ #احمد_شاملو
#ایران_من

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۷
سالار سالاری