شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۵ ب.ظ

شعر از حسین پناهی-پروانه ها

 

#پروانه‌ها #بخش۲

می‌شنوی؟
انگار صدای شیون می‌آید
گوش کن!

می‌دانم که هیچ‌کس نمی‌تواند
عشق را بنویسد
اما به جای آن
می‌توانم قصه‌های خوبی تعریف کنم
گوش کن:

یکی بود یکی نبود
زنی بود که
به جای آبیاری گل‌های بنفشه
به جای خواندن آواز «ماه، خواهر من است»
به جای علوفه دادن به مادیان‌های آبستن
به جای پختن کلوچه شیرین
–ساده و اخمو–
در سایه‌ی بوته‌های نی‌شکر
نشسته بود و کتاب می‌خواند

صدای شیون در اوج است
می‌شنوی؟

برای بیان عشق
به نظر شما کدام را باید خواند؟
تاریخ یا جغرافی؟

می‌دانی؟
من برای تاریخ، دلم می‌سوزد
برای نسل ببرهایش
که منقرض گشته‌اند
برای خمره‌های عسلش
که در رف‌ها شکسته‌اند

گوش کن!
به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی
می‌شود چیزهای  دیگری نوشت...

#حسین_پناهی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۵
سالار سالاری
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۲ ب.ظ

تکه شعر از حسین پناهی

 

و همین است دیگر
و دیگر همین است
 زندگی

و چه بی‌رحمانه است
که همین است

معمای سربسته‌ی سه‌راهه‌ی سلفچگان
و کلمه‌ی عجیب و غریب «مورچه‌خورت»!
وحشت می‌کند کودک احساس
بر این همه نمی‌دانم‌ها

و راچ‌و ریچ کفش چرمی معلم ریاضیات
که مساحت و محیط همه چیز را
از بر است
و تاپ‌تاپ دل

من همیشه ترسیده‌ام
و انسان همیشه ترسیده است
و سه‌چهارم روح زمین را
ترس، تشکیل می‌دهد

دوباره می‌پرسم:
به راستی
دلیل این‌همه ترس‌های بی‌دلیل
چه می‌تواند باشد؟
دلیل این‌همه شک و اضطراب؟

دیگر فرصتی برای از دست دادن نیست
ما با سی سال، به جنگ ابدیت می‌رویم

و اعتقاد به تناسخ،
وهمی تازه می‌آفریند
زیرا بابونه‌ها
قادر به تکلم نیستند
و سنگ‌ها
از نعمت گریستن محرومند
سمورها
از حل معمای توتون‌و دود
سرسام می‌گیرند

و بگذریم...
که فرصتی برای از دست دادن نیست
در مسائلی که مخاطبش
شاگرد ایده‌آل فلسفه است

این فصل را با ترکیدن دل
به پایان می‌برم
با حسادت‌و جسارت برهنگی شقایق
در تیررس اینهمه چشم‌های
ناپاک و نیمه‌پاک

تهران، سعادت‌آباد، ۱۳۷۹/۷/۱۲
#حسین_پناهی

📖 #نامه‌هایی_به_آنا۲

♦️نشر آناپنا:
@anapanapub

♦️کانال اصلی حسین پناهی:
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۲
سالار سالاری
دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۰ ب.ظ

شعر از گروس عبدالمالکیان

 

پنهانت می کنم پشتِ پرده ها
زیرِ پوست
در کلمه
در دهان

پدیدار می شوی در ندیدارها...

دست بر دهانت می گذارم
و پنهانت می کنم در مرگ...
تابوت را می بندم
و تاریکیِ تو را
از تاریکی ی جهان جدا می کنم.
خودم را می زنم به آن راه
که تو نیستی

ریشم بلند می شود
بلند می شوم
خودم را می زنم به بیداری
به خواب
که سخت است
نبضت مدام بگوید:
چرا؟
چرا؟
چرا؟
چرا؟
چرا؟
چرا؟

خودم را می زنم به خیابان های
     شب های
      سیگارهای
      های های منی که از خلا پُر بود...
همین طور برای خودم می خندم
همین طور برای خودش اشک می آید
همین طورهاست
که دیوانگی پیراهن کلمه اش را پاره می کند
و گورت را می کند
می کند
می کند
می کند
می کند
می کند...

آب بیرون می‌زند

#گروس_عبدالملکیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۰
سالار سالاری
شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۵ ب.ظ

شعر از ناظم حکمت

 

مرد گفت:
دوستت دارم
سخت، دیوانه وار
انگار که قلبم را شبیه شیشه ای
در مشت فشرده و انگشتهایم
را بریده باشم
مرد گفت:دوستت دارم
به عمق،
به گسترای کیلومترها دوستت دارم
صد در صد
هزار و پانصد در صد
صد در بی نهایت،در بی کران در صد
زن گفت:
با ترس و اشتیاقی که داشتم
خم شدم
لب بر لبت نهادم و دل بر دلت
و سرم را بر سرت تکیه دادم
و حال آنچه که می گویم
تو چون نجوایی در تاریکی
مرا آموختی و خوب می دانم
که خاک چگونه چونان مادری
با گونه های آفتابی اش
آخرین و زیبا ترین کودکش را
شیر خواهد داد
اما گزیری نیست
گیسوانم پیچیده بر انگشتان
کسی است که روی بر مرگ نهاده
و این سر را رهایی ممکن نیست
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه خیره بر چشمان نوزادمان بنگری
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه مرا رها سازی

زن سکوت کرد
[در آغوش هم فرو رفتند]
کتابی بر زمین افتاد
پنجره ای بسته شد
[از هم جدا شدند]

#ناظم_حکمت
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
 ترجمه:
#یاشار_یاغیش (دلاورنژاد)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۵
سالار سالاری
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ

شعر از آلن برن

 

 
دستم که تو را لمس کرده
بهتر خواهد شد .
 
همان ساعت ها
در همان هوا زنگ می زنند
و دوباره دست به دست هم
ما را از هم جدا می کنند .
 
اما خاطره ی نزدیکی تو
جوهری تازه است
که بی وقفه سراغش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایه یی دیگر بگسترانم .
 
اشتیاقم به تو
ابری مبهم است که حالا
ستاره های تازه یی از آن می چینم .
 
وعده های تن تو
مرا قبل از گل دادنم به صلیب می کشند
و حالا با شبح سبک تو
به خواب می روم اینجا
همراه قلم و اندیشه .
 
#آلن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#اصغر_نوری
کتاب :
#شب_بامن_ازتو_حرف_میزند
#نیماژ
 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۰
سالار سالاری