شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۵ ب.ظ

شعر از ناظم حکمت

 

مرد گفت:
دوستت دارم
سخت، دیوانه وار
انگار که قلبم را شبیه شیشه ای
در مشت فشرده و انگشتهایم
را بریده باشم
مرد گفت:دوستت دارم
به عمق،
به گسترای کیلومترها دوستت دارم
صد در صد
هزار و پانصد در صد
صد در بی نهایت،در بی کران در صد
زن گفت:
با ترس و اشتیاقی که داشتم
خم شدم
لب بر لبت نهادم و دل بر دلت
و سرم را بر سرت تکیه دادم
و حال آنچه که می گویم
تو چون نجوایی در تاریکی
مرا آموختی و خوب می دانم
که خاک چگونه چونان مادری
با گونه های آفتابی اش
آخرین و زیبا ترین کودکش را
شیر خواهد داد
اما گزیری نیست
گیسوانم پیچیده بر انگشتان
کسی است که روی بر مرگ نهاده
و این سر را رهایی ممکن نیست
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه خیره بر چشمان نوزادمان بنگری
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه مرا رها سازی

زن سکوت کرد
[در آغوش هم فرو رفتند]
کتابی بر زمین افتاد
پنجره ای بسته شد
[از هم جدا شدند]

#ناظم_حکمت
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
 ترجمه:
#یاشار_یاغیش (دلاورنژاد)

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی