شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ

شعر از لیلا محبوبی

 

دست های بسته ام

تا بی نهایت ماه
درختانی کهن بودند
پای ارغوان بادی که می وزید

نیامدی از خواب های ترد کودکی ام

صنوبرانه پیچیدم
صخرهای نابودگی ات با من

عبور کن چشم های تبعیدی
این گونه بهمن فرو می ریزد

هرشب زنی در من    میان برف
صدایی را تشییع می کند
صدایت را از من بگیر

گورستان بزرگی ست  خواب های کودکی ام.


#لیلا_محبوبی
#به_زخمهایم_سرمه_می_کشد_زنی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۵
سالار سالاری
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

شعر عاشقانه

 

اگر می خواهی همچون آسمانها به خواب ام بیایی

همچون آسمان ها پر از ستاره و ماه بیا

از آغوش طوفان های سهمناک پرواز کن

از راه های سپید کهکشان ها پرواز کن

تا هر ستاره چونان خورشیدی بدرخشد...

#نبی_خزری
#شاعر_آذربایجان 🇦🇿
ترجمه:
#کاظم_نظری_بقا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۳
سالار سالاری
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

تکه شعر عاشقانه

 

در گریز از گلوله ها و شعله ها

پناه بیاور
به کلبه ای که هنوز آغوش من در آن گرم است
محبوبم
در جنگ
امن ترین جا
جایی است که یکبار سوخته است

 

#علی_داوری_ترشیزی

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۱
سالار سالاری
پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۵ ب.ظ

ساجد فضل زاده

 

...

اگر به شاخه ی توت سفید
ببندند طناب را
این مرگ
دهان چند نفر را شیرین خواهد کرد

کوه
اشاره ی دشت است
 به پرواز پرنده ها
پس اشاره ی کوچک مرا
کدام پرنده می بیند ، کدام؟

به رویاست مگر
پرنده ای بر سرانگشت بنشیند
به رویا نیست اما
که سرش را از تنش
تنش را از سرش... چه فرق می کند
مرگ
دست کداممان باشد؟

چهار
غمگین ترین عدد است
یکی برای چهارپایه
یکی برای چهار نفری که دست و پای جنازه را
یکی برای چهار سمت
در سلام ِختمِ گریه های گورستان
یکی برای...


نه
چهار
شادترین عدد است
چادر گشوده زنی زیبا پیش پای درخت
چهار نفر، چهار گوشه ی پارچه را گرفته اند
تکان دهید شاخه ها را  بریزد توت سفید
تکان دهید
بریزد توت سفید
توت سفید
سفید...
.
سفید بود صورتش.

#ساجد_فضل_زاده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۲۵
سالار سالاری
پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ب.ظ

زیبایی ات غمگینم میکند

 

می خواستم

بهار به خانه ات بیاورم
و دیگر قانع نباشی
به گل های چسبیده به فرش
می خواستم
بهار به پیرهنت بیاورم
و از آنجا سفر کنم
به سرزمین های کشف نشده
 
اما هر دری باز کردم
پاییز در بادهایش از راه رسید
روی هر پنجره ای دست گذاشتم
زمستان
آخرین تصویر در حافظه اش بود
 
امروز من و بهار
در کوچه ها می گردیم
و سراغت را
از خرگوش های مرده در برف
می گیریم.
 
#بهزاد_عبدی
 کتاب :
#زیبایی_ات_غمگینم_می_کند
نشر :
#چشمه

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۵۷
سالار سالاری
دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ

برشی از شعری عاشقانه

 

شعر زیبا
 

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم

#علیرضا_راهب
#برشی_از_شعر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۶
سالار سالاری
دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ

شعر عاشقانه


بگذار بماند نان روی میز
آب در کوزه
آینه غبار گرفته، شیشه ی پنجره کثیف
بگذار موهایت پریشان،
چشم هایت خواب آلود بمانند.
گُل در گلدان تشنه،
گربه در گوشه ای منتظر غذاست
بگذار بماند میوه بر درخت،
پرستو در آسمان
بارش ملایم باران تابستانی بر پشت بام ...
دیگر خسته شدی، تمام روز
خودت را هلاک کردی
زمین هم، آسمان هم، دریا هم
در جایی خسته می شوند
بگذار بماند جارو بر دیوار
صابون در سطل
مادر! بیا و کنارم بنشین

 #احمد_ارهان
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#مجتبی_نهانی



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۰۶
سالار سالاری