شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

شعر و متن عاشقانه

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۱۳ ب.ظ

شعر از نرگس دوست

#کتابخانه_شعر


مردی به کشتن من آمد
که نه خنجر داشت
نه گلوله
نه تفنگ
فقط با زخم هایش آمده بود
با زخم هایی
که همچون خنجر
در پهلویم فرو رفته اند

نمی توانم خنجر را در بیاورم
و نه رو بگردانم
این زخم ها باید سربسته بمانند!
وگرنه
در من
گوزن غمگینی می میرد

و از پوست من
لباس های زیادی می سازند
 لباس هایی که دیگر گرم ات نمی کنند
 تنها زمستان های آمده
 و نیا آمده را به یادت می آورند

می بینی
باران بند نمی آید
و از پالتوی گوزنی ات صدا می آید
ناله ی کوه می آید
غرش شیر می آید

آنقدر
که پلنگ های وحشی به غارها پناه می برند!
زخم های تو
 در پوستم فرو می روند!

و تو خوب می دانی
 من گوزن جوانی بودم
که می خواستم
شاخ به شاخ گوزن ها
بهار را
از دل کوه در بیاورم

اما شاخ های مرا شکستی
در پهلویم فرو رفتی!
و این زخم
تمام سال ها روی گرده ی من می ماند
و تو می بینی
گوزنی را
که لنگ لنگان
 از قله های بلند بالا می رود!

 


📓من چهره ی گوناگون زنان هستم
🖋نرگس دوست
🖨نشر نصیرا _صفحات 7 تا 10

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی